نظم در اصحاب سيدالشهداء
مطابق نقل عقاد ( ص 184 ) نظمی در كار اصحاب سيد الشهدا بود از اين
جهت كه بعضی خودشان را وقايه و سپر امام حسين قرار میدادند و تا او
میافتاد فورا آن جا ( خلا ) پر میشد .
گاهی شعرا در بيان خود میگويند : آرزويم اينست كه يك لحظه محبوب خود
را ببينم و بميرم ، آرزويم اينست فلان مقصودم حاصل شود و بميرم . به قدری
يك موضوع جالب میشود كه حاضرند تمام زندگی را و تمام امتداد زمان را در
يك لحظه جمع كنند ولی با آن كيفيتی كه میخواهند . از حيات ، كيفيت
حيات را میخواهند نه كميت آن را . ( اين جان عاريت كه به حافظ سپرد
دوست . . . ) . اصحاب اباعبدالله از كميت حيات گذشتند و همه حيات را
و خوشيهای حيات را - خوشيهائی كه فقط عده معدودی از صاحبان روحيه عظيم
آن را درك میكنند - در يك نصف روز به علاوه يك شب جمع كردند برای خود
. خدا میداند كه چه عظمت و جلال و زيبائی و جمالی داشته آن فداكاريها و
آن به خاك افتادنها ! انسان نصف روز زنده بماند
ولی غرق در آن حالت معنوی باشد برتری دارد بر هزار سال زندگی حيوانی كه
جز خوردن و خوابيدن كيفيتی ندارد .
بعضی گفتهاند ما طالب عرض عمريم نه طول عمر . عرض عمر كيفيت عمر
است . عرض عمر هم در نظرها مختلف است ، از نظر بعضيها شكمخوارگی و
مستی و قمار و باده گساری است و از نظر بعضی حريت و استقلال و زير فشار
نبودن و عشق معنوی و الهی است . " موسولينی " میگفت : انسان يك سال
مثل شير زندگی كند بهتر است از اينكه صد سال مثل گوسفند زندگی كند ، ولی
گفت : اين گفته را پنهان كنيد . عرض عمر در نظر موسولينی شيری و درندگی
بود و در نظر علی ( ع ) مثلا عبادت و خدمت به حقيقت بود